هرگز رفاقت آب با آهن ندارد!
جمعه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۳، ۰۳:۵۹ ب.ظ
با این که او دیگر دل ماندن ندارد
تابی چنین جز فاطمه یک زن ندارد
دستش به دامان علی و زیر لب گفت:
"حیدر طرفداری چنین جز من ندارد"
پر مدعا در عهد بود این شهر اما
چیزی که نامندش وفا اصلن ندارد
مظلوم بود آنقدر در این شهر ،گویا
مویی دگر نازک تر از گردن ندارد
هم خورد از دیوار هم از در که دیگر
ردی به جز خون روی پیراهن ندارد
در سینه ی بانوی آب افتاد میخی
هرگز رفاقت آب با آهن ندارد!
از درد می زد چنگ بر دیوار و دیگر
در دستهایش ذره ای ناخن ندارد
"فضه مرا دریاب" سر می داد زیرا
درد زنانه محرمی جز زن ندارد
۹۳/۰۱/۱۵