غزل حضرت علی اصغر علیه السلام از زبان رباب
چهارشنبه, ۲۳ مهر ۱۳۹۳، ۰۳:۳۷ ق.ظ
ماه و خورشید کمر بسته به قصد جگرم
ابر و بادند "کمر بسته" به قصد پسرم
تو به ماندن، و من از معرکه رفتن شاکی
از تو پیش چه کسی عرض شکایت ببرم
نذر کردم که تو سالم بروی برگردی
طعمه ی گرگ بیابان نشوی شیر نرم!
تو هم انگار که همدست شدی با پدرت
روی دستان پدر بودی و رفتی ز برم!
گوش تا گوش سرت بود که شد آویزان
از روی شاخه چه زود است بیفتد ثمرم؟
سرت افتاد و نیفتاد، دلم رفت و نرفت
چشم بستم نگذارد سر تو سر به سرم
پیش از آنی که کمی پشت لبت سبز شود
سرخی خون گلو کرد خضابش پسرم!
گفته ام آب، لبت تر شده اما با خون
می گذارم گله با آب ولی می گذرم
۹۳/۰۷/۲۳