غزل مرثیه اربعین-چهل طلوع نخواندم نماز پشت سرت
جمعه, ۲۱ آذر ۱۳۹۳، ۱۰:۰۸ ق.ظ
شدم اسیر غمی جانگداز پشت سرت
...و زنده ام به دو نذر و نیاز پشت سرت
یکی به نذر دوباره تو را بغل کردن
و دوم اینکه شوم سرفراز پشت سرت
چهل غروب دلم تنگ روی ماه تو بود
چهل طلوع نخواندم نماز پشت سرت
غروب حادثه انگشترت به یغما رفت
ادامه دار شد این حرص و آز ، پشت سرت
تنت زمین و نوک تیرها به پشت تنت
سرت به نیزه و در احتزاز "پشت سرت"
به جای خون زده نور از قفای سر بیرون!
چه روشنا شده از این لحاظ پشت "سرت"
هنوز در سرشان انتقام صفین است
به پیش روی تو گفتند و باز ، پشت سرت...
چقدر حرف بد از تو به دخترت گفتند
چقدر هست زبان دراز پشت سرت
تو را به هلهله کشتند ، رقص و ساز نبود
مرا به هلهله و رقص و ساز پشت سرت
۹۳/۰۹/۲۱
من هم البته یه وب دارم که متاسفانه کسی به من سر نمی زنه و تنهام http://www.b2love.rzb.ir
دوست داری بیا نیامدی هم اشکال نداره بازم ممنون
موفق باشی