غزل فاطمی سال 1394- آسمان بین شب و روز معلق مانده
پنجشنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۳، ۰۱:۱۴ ب.ظ
آسمان بین شب و روز معلق مانده
آب رفته ست از این خانه و زروق مانده
همه جا «زلزت الارض» و «سماء انشقت»
علتش نیست به جز بازوی منشق مانده
خون زهرا اثرش روی در و دیوار است
در پی ضربه ی ناحق اثر حق مانده
من چه از شدت آن ضربه بگویم، وقتی
در روی پاشنه از مشت و لگد لق مانده
زن زدن عین شکست برای هر مرد
قنفذ اما به خیالش که موفق مانده
نسبتاً هر چه که گفتم همه را حیدر دید
کوچه، بین حسن و فاطمه مطلق ، مانده
سفره ی اشک در این اوج کسادی گنج است
برکت روضه ی زهراست که رونق مانده
مظاهر کثیری نژاد
۹۳/۱۲/۲۸