مانده حسن چشمان خواهر را بگیرد
یا آن طرف دست برادر را بگیرد
آشفته بازاری ست،گویا هیچ کس نیست
قدری جلوی بانی شر را بگیرد
۳ نظر
۱۳ فروردين ۹۳ ، ۰۰:۲۲
مانده حسن چشمان خواهر را بگیرد
یا آن طرف دست برادر را بگیرد
آشفته بازاری ست،گویا هیچ کس نیست
قدری جلوی بانی شر را بگیرد
رگها گرفته مثل زمانی که جوب ها...
در سینه جای توست نه جای رسوب ها
گاهی دلم بدون سبب تند می زند
جوری شبیه ثانیه ی دارکوب ها
چه قدر،شیشه ی عمر تو زود می شکند؟
کبوتری که پرش شد کبود می شکند
سقوط اگر چه سرآغاز پرشکستن هاست
پرِ پرنده ی تو در صعود می شکند
درد تو نیست به جز معجزه درمانش،آه!
عمرتو نیست به جز تلخی پایانش،آه!
ترس زینب همه از غصه ی فردای تو بود
و از آرامش قبل از شب توفانش ،آه!