برای نهضت شیخ زکزاکی
بغضی شکست و گفتم از این غصه
شرحی که خط به خط پرِ غمناکی ست
از نیجریه نیز خبر آمد:
"پاکی اسیر هجمه ی ناپاکی ست"
برای نهضت شیخ زکزاکی
بغضی شکست و گفتم از این غصه
شرحی که خط به خط پرِ غمناکی ست
از نیجریه نیز خبر آمد:
"پاکی اسیر هجمه ی ناپاکی ست"
همین که در محرم تو روضه خوانده می شود
دل همه به کربلای تو کشانده می شود
فقط به مجلس حسین می شود به چشم دید
که پادشاه پهلوی گدا نشانده می شود
دوست
دارم فقط «رضا» را من
دائماً گفتم از تو هر جا من
شب و
روزم فقط به یاد توام
بس که هر روز و هر شبی با من
شب شب
خوشحالی بی وصف کوثردارهاست
روز روز محشر است و روز محشردارهاست
شب در
میخانه خیل عاشقان صف بسته اند
صبح فردا نوبت مستی ساغردارهاست
غروب، در پی خورشید و ماه آمده اند
به جنگ خیمه ، خدایت گواه آمده اند
تو را که هیچ، امیدم، پناه معجر بود
به قصد بردن این سرپناه آمده اند
روزها می رود به امیدی
که شب قدر را دعا بکنم
بلکه یک شب میان این همه شب
"یا رب العفو" را صدا بکنم
باز با پیک موجهای
بلند ، خبری نزد مادر آوردند
صد و هفتاد و پنج مروارید، از دل آبها در آوردند
داشتم من فقط به غم
توفیق، بعد این سالهای کم توفیق
لشکری رفت وبرنگشت اما، توی تابوت، لشکر آوردند
مرد آن است که پای سخنش می ماند
خانه ی دوست شبیه وطنش می ماند
مرد آن است که بر فرض اگر کشته
شود
غیرتش در رگ فرزند و زنش می ماند
دردا همین که عمر پیمبر تمام شد
لبخندهای گونه ی دختر تمام شد
«کاغذ،قلم» نداد ولی گفت زیر لب:
«ایام حکمرانی حیدر تمام شد»
شب دراز است ، تو گویی که فقط شب مانده
فاطمه رفته از این خانه و زینب مانده
گفته بودی که خدا جام بلا می دهدش
هر کسی را که در این بزم مقرب مانده