دردا همین که عمر پیمبر تمام شد
لبخندهای گونه ی دختر تمام شد
«کاغذ،قلم» نداد ولی گفت زیر لب:
«ایام حکمرانی حیدر تمام شد»
۰ نظر
۲۸ اسفند ۹۳ ، ۱۳:۱۹
دردا همین که عمر پیمبر تمام شد
لبخندهای گونه ی دختر تمام شد
«کاغذ،قلم» نداد ولی گفت زیر لب:
«ایام حکمرانی حیدر تمام شد»
شب دراز است ، تو گویی که فقط شب مانده
فاطمه رفته از این خانه و زینب مانده
گفته بودی که خدا جام بلا می دهدش
هر کسی را که در این بزم مقرب مانده
روز ها رفت و رفتنی ها هم
شهر با تو نبود و دنیا هم
خانه، بی مهر مادری سرد است
خانه ی بی تو را نمی خواهم
این که رفته ست به بالا به گمانم دود است
بوی چوب است ولی چوب نه چوب عود است
زخم این حادثه گویای «فمن آذاها»ست
اگر او حضرت زهراست که حتمن بوده ست
آسمان بین شب و روز معلق مانده
آب رفته ست از این خانه و زروق مانده
همه جا «زلزت الارض» و «سماء انشقت»
علتش نیست به جز بازوی منشق مانده
سرود میلاد حضرت زینب سلام الله علیها
شعر و سبک: مظاهر کثیری نژاد
با نوای :حاج محمد رضا بذری